خریدارِ غمت
از ازل تا به ابد مستِ نگاهت باشم با دو چشمانِ ترم چشم به راهت باشم
مست باشم زِ خماریِ نگاهِ مستِ تو عزّت مصر چرا؟ یوسفِ چاهت باشم
هر کجا هر چه دلت خواست بگو یاورِ راه تو و پشت و پناهت باشم
روزِمحشر اگرَت دردوغمی بودکمی من خریدارِ غم و یارِ گناهت باشم
دلِ دیوانه ندارد هوسِ یارِ دگر کاش می شد که شبی سمتِ نگاهت باشم
شاعر: ابوالفضل صدری