یادِ تو
یاد دارم که عجب چشمِ خماری داشتی با دلِ تنگم عجب قول و قراری داشتی
چشم هایت مست و گیسویت مثال آبشار ای عجب شیرین دهان و لب اناری داشتی
ماه مهر از مهربانی های تو آزرده شد مهربان بودی و با قلبم قراری داشتی
آن لبــــــــانت پُر زِ می بود و عجیب با لبـــانت دم به دم با من کناری داشتی
رفتی و بار غمت بر دوش بیتابم نشست کاش گاهی هم به خواب من گذاری داشتی
بی وفا تنهاترین تنها در این دنیــــا شدم یاد داری در کنارت خرده یاری داشتی؟
من تمامم وقف آن زیبــــا رخ زیبـــا شده از من دیوانـــــه آیا انتظاری داشتی؟
رفتنت آتش شد و برجان بی جانم نشست خود نگفتی عاقبت با من چه کاری داشتی؟
شاعر: ابوالفضل صدری