صدای سکوت

مطالب حقوقی و شعر((ابوالفضل صدری))

صدای سکوت

مطالب حقوقی و شعر((ابوالفضل صدری))

صدای سکوت

ابوالفضل صدری

کارشناس ارشد حقوق جزا و جرمشناسی

کارشناس و مشاور حقوقی

آخرین مطالب

۱۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر ابوالفضل صدری» ثبت شده است

مثلا...

عاشقم هستی و ماندی به کنارم مثلا

 گوش دادی به ندای دلِ زارم مثلا


خنده های تو از آنِ دلِ دیوانهِ من 

دست در دامنت و مِی به کنارم مثلا


مثلاماندی وهستی تو دراین شامِ غریب

 نورِ امید شدی بر شبِ تارم مثلا


دل به دریا زدم و راهی میخانه شدم

چشم بر چشمِ تو افتاد و خمارم مثلا


کوله بر دوشم و سودای سفر دارد دل

همسفر با من شدی و هم قطارم مثلا


خواب دیدم که تو یاری و منم یاورِ تو

خواب نه، معشوقه ای و هوشیارم مثلا


پیر گشتم از این دوری و تنهایی خویش

من جوان گشتم و هستی تو کنارم مثلا


ابوالفضل صدری

 


ابوالفضل صدری
۲۵ مهر ۹۷ ، ۰۸:۲۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

دیدارِ نو
ما که مردیم و دگر میلِ وفا نیست زِ تو
دگرت میل به بوسه به خفا نیست زِ تو


دیدمت در برِ یارت، جگرم داغ شده
جگرم سوخته اما که دوا نیست زِ تو


منِ دیوانه دلم از سرِ کویت نرود
عاشقِ سوخته ات را که شفا نیست زِ تو


نظری کردی و بردی تو دگر بار دلم
قسمتِ من که بجز درد و بلا نیست زِ تو


بی وفایی و ندیدی نگهم سمتِ تو بود
انتظاری بجز انکار و جفا نیست زِ تو


کاش صیدت شوم حتی اگرم جان برود
این کمان و دلِ من تیرِ خطا نیست زِ تو


ابوالفضل صدری

ابوالفضل صدری
۰۲ تیر ۹۷ ، ۱۱:۵۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

کوچه
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
قدمم سست شد و بی تو به کُنجی بنشستم


دیده بر هم بنهادم خوابِ چشمانِ تو دیدم
چشم در چشمِ تو و دست در دستِ تو دستم


دیدم از کوی رقیبان تو گذر کردی و گفتی
طالبِ کوی تو باشم وز می نابِ تو مستم


با تو مهتاب باز از آن کوچه گذشتم
عاشقانه دلبرانه کوچه ها را همه گشتم


تو به من ناز و ادا کردی و با عشوه بگفتی
تا ابد باشم و هستم به همان عهد که بستم


نم بارانی چکید و خواب و رویاها پریدند
من به چشمِ خویش دیدم که جهنم شد بهشتم


باز بی تو گذر کردم از آن کوچه ی رویا
بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم


ابوالفضل صدری

ابوالفضل صدری
۱۳ خرداد ۹۷ ، ۱۲:۳۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

مِهرِ بی ثمر
در عمقِ دلم مِهر تورا جا دادم                 دل بر لبِ شیرینِ تو شیدا دادم
بستم به دوعالم نگه خویش ببین                تا دل به نگاهِ توءِ بی تا دادم
تا یک نظرم سمتِ نگاهت افتاد             دین و دلِ خود بهرِ تو یکجا دادم
ایّامِ  شبــابم همه  را بی  منّــــت             از بهرِ تو ای  یار به  اهدا دادم
هرچند که مِهرم به دلت جا نگرفت         جانـــــــم به دو دستت به تمنّا دادم
با من تو جفا با دگران یار و وفا      صد حیف که این دل به تو بی جا دادم
شاعر:ابوالفضل صدری

 


ابوالفضل صدری
۰۹ خرداد ۹۷ ، ۱۲:۴۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

یادِ تو

یاد دارم که عجب چشمِ خماری داشتی              با دلِ تنگم عجب قول و قراری داشتی

چشم هایت مست و گیسویت مثال آبشار           ای عجب شیرین دهان و لب اناری داشتی

ماه مهر از مهربانی های تو آزرده شد             مهربان بودی و با قلبم قراری داشتی

آن  لبــــــــانت پُر زِ می  بود و عجیب          با لبـــانت دم به دم با من کناری داشتی

رفتی و بار غمت بر دوش بیتابم نشست         کاش گاهی هم به خواب من گذاری داشتی

بی وفا تنهاترین تنها در این دنیــــا شدم            یاد داری در کنارت خرده یاری داشتی؟

من تمامم وقف آن زیبــــا رخ زیبـــا شده          از من دیوانـــــه  آیا انتظاری  داشتی؟

رفتنت آتش شد و برجان بی جانم نشست       خود نگفتی عاقبت با من چه کاری داشتی؟

شاعر: ابوالفضل صدری

 

ابوالفضل صدری
۲۵ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۲:۳۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

خریدارِ غمت

از ازل تا به ابد مستِ نگاهت باشم       با دو چشمانِ ترم چشم به راهت باشم

مست باشم زِ خماریِ نگاهِ مستِ تو       عزّت مصر چرا؟ یوسفِ چاهت باشم

هر کجا هر چه  دلت  خواست  بگو      یاورِ  راه  تو  و پشت  و  پناهت باشم

روزِمحشر اگرَت دردوغمی بودکمی       من  خریدارِ غم  و  یارِ گناهت باشم

دلِ  دیوانه  ندارد هوسِ  یارِ  دگر      کاش می شد که شبی سمتِ نگاهت باشم

شاعر: ابوالفضل صدری


ابوالفضل صدری
۱۷ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۰:۳۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

چه کردی؟

با عاشقِ دیوانه ات لیلا چه کردی؟     با این دلِ مجنونِ بی پروا چه کردی؟

شیرین چرا تلخ شدی با یارِ دیرین؟        با تیشه فرهادِ بی همتا چه کردی؟

دستش گرفتی و ندیدی چشمِ خیسم        با چشمِ عاشق پیشه بینا چه کردی؟

مُهرِخودت بردل زدی اما چه بی مِهر         با این دلِ ویرانه شیدا چه کردی؟

همخوابِ اغیاری واین دردِکمی نیست      لَختی تو بنگر با منِ بُرنا چه کردی؟

از تو جفا و از منِ دیوانه خواهش         نازت خریدارم ببین با ما چه کردی؟

شاعر: ابوالفضل صدری



ابوالفضل صدری
۰۵ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۱:۴۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

تو بی من

دگرشورِ وصالم درسرت نیست    دگر این یارِ دیرین در برت نیست

دگر لب بر لبِ  شهدَت  ندارم          دگر قوتی  برایِ دلبرت  نیست

بمیرم  از غمِ  دلتنگی  تو            که غم هم یاورِ این یاورت نیست

 همه عمراز برای تو نوشتم     دوصد افسوس که این هم باورت نیست

چگونه سَر کنی با روزگارت        که بر دامانِ من تاجِ سرت نیست

چگونه  قدر تو عالم  بداند            زمانی که زری و زرگرت نیست

چگونه خنده برلب هایت آید        که جز گریه به چشم ناظرت نیست

چگونه حُسنِ تو عالم بداند           زمانی که به کویت شاعرت نیست

بیا بنگر دمی احوالِ ما را            که جانی بر لبِ بد اخترت نیست

شاعر : ابوالفضل صدری


ابوالفضل صدری
۰۱ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۰:۲۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

فراغ...

((اگر به دستِ من افتد فراغ را بکشم))              شبی کنارِ تو  تنها چراغ  را بکشم

  در آخرِ قصه  اگر  تو  به   ما  نرسی                    به سمتِ  تو  گر آید کلاغ  را  بکشم

در غیابِ تو گر این چشم غلط چرخید      هم این چشم و هم آن چلچراغ را بکشم

گر کسی آید و گیرد جایِ عشقِ تو را       هم این دل و هم آن مویِ دماغ را بکشم

زِ دستِ غربت و تنهایی دلم خون است    کاش می شد که امشب این فراغ را بکشم

شاعر : ابوالفضل صدری


ابوالفضل صدری
۲۱ فروردين ۹۷ ، ۱۳:۱۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سرودن این شعر بر میگرده به شب یلدایی که گذشت(1396)

شب خوبی بود که تقارن پیدا کرده با سالروز تولد بنده حقیر...ولی به قول حافظ : اگر به دست من افتد فراغ را بکشم...


ابوالفضل صدری
۲۰ فروردين ۹۷ ، ۱۱:۰۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسوزم...

اندر غمِ عشقِ تو چنان سخت بسوزم          آتش شود عالم همه از داغِ وجودم

   دیوانه تر از من بخدا یار نداری               از داغِ غمت پیشِ نگاهت به سجودم

        ای یار که یاری دگر از آنِ تو گشته           خود گو که چه کاری بجز عشق به سودم

   همخوابِ رقیبان شده ای وای به حالم           زین پس نتوانم که کنم راست وجودم

       تو شاد و غمِ عشق شد از آنِ وجودم           صد حیف که رفتی و ندیدی که چه بودم

شاعر: ابوالفضل صدری


ابوالفضل صدری
۱۵ فروردين ۹۷ ، ۰۹:۲۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

هنوز...


قلم دردست ودل پیشِ نگاراست هنوز

مجنونِ تو دیوانه  تبار  است  هنوز


آن یار که دلدادۀ دیدارِ تو بود

دلداده تر و دیده خمار است هنوز


عهدی که بِبَستی و گُسَستی از هم

بیمارِ تو بر قول و قرار است هنوز


شاید نپسندی و نگیری خبری

امّا سرِ بی یار به دار است هنوز


آن طالبِ وصلت که طلب کرد تو را

اندر طلبِ تو به کنار است هنوز


عشق تو که عالم به سرم ریخت عیان

از سر نرود دامنه دار است هنوز


شاعر: ابوالفضل صدری

ابوالفضل صدری
۰۶ فروردين ۹۷ ، ۰۹:۵۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
دنیای خرابم
((شده آیا که غمی ریشه به جانت بزند؟))
عشقِ او تیشه به مغزِ استخوانت بزند؟

شده آیا که دلت سنگ شود از غمِ او
حرمتش مُهر خموشی به دهانت بزند؟

شده دیوانه شوی آه کشی زار زنی
سبزی باغِ تو را سوزِ خزانت بزند؟

شده عشقش شود آرامگه و خانه تو
به سرت ریخته آوار و عیانت بزند؟

شده آواز کنی جار زنی سوزِ دلت
مشت محکم یارِ دیرین بر دهانت بزند؟

شده یارت شود همبستر آغوش دگر
درد این غم تیر و خنجر بر روانت بزند؟

شده غم های دلت کوه شود کاه شوی
تیر بر قلب تو آن دلبرِ جانت بزند؟

    شاعر: ابوالفضل صدری

ابوالفضل صدری
۰۵ فروردين ۹۷ ، ۱۱:۳۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
ابوالفضل صدری
۰۵ فروردين ۹۷ ، ۱۱:۱۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
ابوالفضل صدری
۰۵ فروردين ۹۷ ، ۱۱:۰۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

مفهوم پیشگیری از جرم

پیشگیری از لحاظ لغوی به معنی «جلوگیری» و «دفع» آمده است و پیشگیری کردن یعنی «مانع شدن) (معین، 1381، 933) که با مفهوم اصطلاحی آن در علوم جنایی هماهنگی دارد. پیشگیری امروزه در معنای «پیش بینی کردن» یا «آگاه کرن و هشدار دادن» به کار می رود(نجفی ابرند آبادی،1378،135). در اصطلاح، آنچه در ابتدا از این واژه برداشت می شده، به کارگیری اقدامات و تدابیر کیفری به منظور ممانعت از ارتکاب مجدد جرم توسط مجریان یا سایر افراد جامعه بوده و جوامع بشری برای مقابله با جرائم به طور عمده از مجازاتها استفاده می کرده اند.

ابوالفضل صدری
۰۵ فروردين ۹۷ ، ۱۰:۰۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بی خبری


خبرم گر به یارِ جان برسد

اشک بردیده اش بی گمان برسد


گر ببیند احوالِ زارِ مرا

بهرِ دیدارِ من دوان برسد


وای بر عمری که بی تو گذشت

محال است که روزگارِ جوان برسد


گر نیایی و نگیری خبری

لاجرم جانِ من به زبان برسد


       چشم به راه توام اما تو بگو      

دیدارِ دلبرانه ات چه زمان برسد؟


گر نبینم آن چشمِ مستِ تورا

ناله ام به گوش این جهان برسد


کاش میشد ببیند احوال مرا

تا به دیدار منِ بی زبان برسد


گلایه نمیکنم دلم خون است

کاش میشد که دلبرِ جان برسد


شاعر: ابوالفضل صدری


قلم در دست و دل پیشِ نگار است هنوز...

هرچند این حقیر خود را در حد و اندازه بازی با الفاظ و سرودن شعر نمی بینم اما گاهی چنان حال و هوای دلم موزون میشود که کاری جز شعر و شاعری از دستم بر نمی آید. سادگی اشعار مرا به بزرگواری وجودتان ببخشید. یا حق

ابوالفضل صدری
۲۸ اسفند ۹۶ ، ۱۰:۳۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر